بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
درس فقه استدلالی
جلسه دوم
مبحث سن بلوغ
چون بحث بلوغ وجوانی است، حدیثی را درآغاز دراین رابطه عرض می کنم:
یا عَلىُّ بادِر بِاَرْبَعٍ قَبْلَ اَرْبَعٍ : شَبابِکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتِکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِناکَ قَبْلَ فَقْرِکَ ، وَ حَیاتِکَ قَبْلَ مَوْتِکَ .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
اى على چهار چیز را پیش از چهار چیز دریاب ، جوانى ات را پیش از پیرى، وسلامتى ات را پیش از بیمارى، و ثروتت را پیش از فقر و زندگى ات را پیش از مرگ [1]. قدر جوانی را بدانیم که فرصت بی نظیر است.
درابتدای جلسه، لازم است معنای بلوغ رابیان کنم:
معنای بلوغ
معنای لغوی بلوغ:
"بلوغ " در لغت عبارت است ازرسیدن به نهایت وپایان چیزی؛ اعم از مکان، زمان یا چیزی دیگر.
همچنین به معنای پختن میوه و رسیدن کودک به سنّ رشد به کار رفته است .
این کلمه هنگامی که با واژه های چون غلام ویا جاریه به کارمی رود؛ مانند: «بلغ الغلام» یا «بلغت الجاریه»، به معنای «احتلام» دانسته شده است. ابن منظور در این باره می نویسد:
بلغ الغلام: احتلم کأنّه بلغ وقت الکتاب علیه و التکلیف و کذلک بلغت الجاریه. [2]
پسروقتی به احتلام برسد، بالغ است و وقت تکلیف او فرا رسیده است،چنانچه درباره ی بلوغ دختر همین مساله مطرح است .
جوهری نیز بلوغ را به معنای رسیدن به چیزی دانسته است (بلغت المکان بلوغاً: وصلت الیه).[3]
بلوغ در قرآن نیز به معنای «به انتها رسیدن» آمده است: (و لمّا بلغ أشدّه)که مراد رسیدن به سن بلوغ و جوانی است.[4]
واژه ی بلوغ را به معنای «رشد» هم دانسته اند. به اعتقاد این گروه، رسیدن به بلوغ یعنی رسیدن به سن رشد.
ابن منظوردرلسان العرب می نویسد :
بلغ الصبیّ و الجاریه، إذا أدرکا و هما بالغان.[5] پسر بچه و دختر بچه زمانی که به مرحله درک و وبه درجه رشد برسند، بالغند.
.واژگان دیگری داریم که از جهت معنی با واژه ی بلوغ مرتبطند و لی از بعضی جهات با آن تفاوت دارند، تمییز، مراهقه، عقل و رشد ازاین دست واژه هاست. .
جمعبندی معنای بلوغ درلغت:
همه ی معانی لغوی به یک معنی بر می گردد وآن "رسیدن" است.
والحمدلله رب العالمین
[1] . قمی،ابن باویه،،من لا یحضره الفقیه ، ج ۴، ص ۳۵۷،ح۵۷۶۲
[2]حسین،راغب،مفردات ألفاظ القرآن، ص، 144 .ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدین، محمد بن مکرم، لسان العرب؛ ج8، ص، 419 5
[3].اسماعیل بن حماد، جوهری، الصحاح، ج ۴، ص ۳۱۶.
[4] .حسین،راغب،همان.
[5].ابن منظور، همان،ص420.